کمتر از چیزی که تصور میکنی در اختیار توست
کمتر از چیزی که تصور میکنی در اختیار توست ماکس پلانک، پس از دریافت جایزه ی نوبل فیزیک سال 1981،به تور علمی دور آلمان رفت. هر جا دعوت می شد، همان سخنرانی اش را درباره ی مکانیک جدید کوانتوم ایراد میکرد. بعد از مدتی، شوفر پلانک سخرانی او را از حفظ شده بود و یک روز به او گفت:
سخنان انگیزشی
«پرفسور بلانک، این که هر روز باید یک سخنرانی ارایه بدهی حتما خسته کننده است. نظرت چیست در مونیخ من سخنرانی کنم؟ تو میتوانی در جلو بشینی و کلاه شوفری من را بپوشی. این کار برای هر دو ما متنوع است». پلانک از این ایده خوشش آمد. بنابراین، آن روز عصر راننده سخنرانی طولانی ای راجع به مکانیک کوانتوم برابر حضاری شناخته شده ارایه داد. در ادامه، یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی کرد. راننده خودش را عقب کشد
و گفت:«هرگز فکر نمیکردم کسی در شهر مدرنی مثل مونیخ چنین سوال ساده ای بپرسد! شوفر من جوابش را میدهد.»به عقیده چارلی مانگر، دو نوع دانش وجود دارد.اول، دانش واقعی. آن را در مردمی می بینیم که زمان و تلاش فراوانی را برای فهم یک موضوع صرف کرده اند. نوع دوم، دانش شوفر نامیده میشود، دانش افرادی که فقط وانمود میکنند بلدنددر نتیجه، همیشه مراقب دانش شوفر باش
سخن گو باش
کمتر از چیزی که تصور میکنی در اختیار توست هیچ وقت سخنگوی شرکت، گوینده ی خبر تلویزیون ،سخنران لفاظ را با کسانی که واقعا چیزی بلدند اشتباه نگیر. هدف شان را چگونه باید تشخیص بدهی؟ یک شاخص کاملا واضح وجود دارد: کارشناسان واقعی به مرزهای آن چه می دانند و آن چه نمی دانند واقف اند. اگر احساس کند خارج از دایره ی توانای های شان قرار دارد، به سادگی سکوت میکند یا می گوید«نمی دانم». از کسانی که دانش شوفر دارند هر جمله ای خواهیم شنید غیر از جمله
خلاصه هر روز کمی قبل از ساعت نه مردی با کلاه قرمز در میدان می ایستاد و کلاهش را با شدت تکان می داد. بعد از پنج دقیقه نا پدید می شد. یک روز مامور پلیس سراغ او رفت و پرسید«
چه کار میکنی؟
«دارم زرافه ها را دور نگه می دارم» «اما این جا که زرافه ای نیست» «خب،پس من کارم را خوب انجام داده امدر کازینوها هم وقتی مردم به دنبال اعداد بالاترند، تاس را تا میتوانند محکم می اندازند ولی اگر یک عدد کوچک بخواهند، خیلی با احتیاط این کار را انجام میدهندتوهم کنترل تمایل به این است که باورکنیم بر چیزی اراده داریم که عمل اصلا تحت اختیارمان نیست. دو محقق به نام های جنکینز و وارد این موضوع را سال 1965 کشف کردند.
آزمایش کنید
ساده ی آنها از دو کلید و یک لامپ تشکیل شده بود. افراد تحت آزمایش میتوانستند تعیین کنند چه زمانی کلیدها روشن باشد و چه زمانی نباشد. حتا وقتی لامپ ها به صورت تصادفی روشن و خاموش می شد، آنها همچنان فکر میکردند میتواند با زدن کلیدها روی لامپ اثر بگذارندو تو؟ آیا همه چیز را تحت کنترل داری؟ احتمالا کمتر از آن چیزی که فکر میکنی. تصور نکن مثل یک امپراتور رومی همه چیز را در زندگی در مشت خود داری. خودت را زیاد از حد خونسرد جلوه نده. بر چیزهای مهمی که واقعا روی شان اثر داری تمرکز کن. درباره ی سایر موارد: هر چه می خواهد بشود، میشود

درباره مدیریت
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است.
نوشته های بیشتر از مدیریت
دیدگاهتان را بنویسید