هرگز تصمیمی بر اساس نتیجه اش قضاوت نکن
بین اتفاق می افتاد، (که البته به ندرت این طور می شد)، همرسش او را به مرکز فیزیوتراپی می رساند. روز بعد، احساس راحتی بیشتری در حرکاتش داشت
ننتیجه قضاوت اشتباه
و آن فیزیوتراپ را به همه توصیه میکرد. یک مرد دیگر مشاور سرمایه گذاری یک بانک بزرگ، برای خودش نوعی«رقص باران» ابداع کرد و هر وقت اوضاع بازار بورس بسیار بد می شد، در دست شویی به شیوه ی خودش می رقصید. این کار خیلی عجیب به نظر می رسد، اما او با اشتیاق این کار را میکرد، و همیشه اوضاع پس از آن بهتر می شد. آن چه این دو مرد را به هم پیوند میدهد یک خطاست؛ توهم بازگشت به میانگین نادیده گرفتن بازگشت به میانگین میتواند
آثار قضاوت کردن
آثار مخربی داشته باش، مثل معلمانی (یا مدیرانی) که فکر میکنند چماق کارآمدتر از هویج است. برای مثال، پس از یک آزمون،
دانشجویانی را که بالاترین نمرات را دارند، تشویق میکنند و دانش آموزانی که نمرات شان از سایرین پایین تر است توبیخ. در آزمون بعدی، احتمالا دانشجویان دیگری_کاملا
سر تصادف_بالاترین و پایین ترین نمرات را مال خود میکنند. به همین خاطر ،معلم گمان میکنداین توبیخ نتیجه میدهد
و تشویق باعث سستی میشود_خطایی که دایم تکرار میشود. در نتیجه، وقتی داستانهایی مثل این را می شنوی که «مریض بودم، به پزشک مراجعه کردم و چند روز بعد بهتر شدم»
یا «شرکت ما سال بدی داشت، بعد یک مشاور استخدام کردیم و حالا اوضاع به حالت عادی برگشته است»،
به دنبال دوست قدیمی ما، بازگشت به میانگین باش.فروش میکنند. آنها به شکلی احمقانه و البته کاملا تصادفی سهام می خرند و می فروشند.
چه اتفاقی رخ میدهد؟
بعد از یک هفته، حدود نیمی از میمون ها سود میکنند و نیمی ضرر. آنهایی که سود کرده اند میتوانند ادامه دهند و آنهایی که ضرر کرده اند راهی خانه شان می شوند. در هفته دوم، نیمی از میمون کماکان موفق اند، در حالی که بقیه شان ضرر کرده اند و به خانه فرستاده شده اند. به همین ترتیب، بعد از ده هفته، حدود هزار میمون باقی می ماند، آنهایی که همیشه پول شان را خوب سرمایه گذاری کرده ان. بعد از بیست هفته، فقط یک میمون باقی می ماند، کسی که همیشه و بدون ناکامی، سهامی درست را انتخاب کرده و الان میلیاردر است. اسم او را، مثلا،نتیجه قضاوت کردن
میمون موفق می گذاریمرسانه ها چه واکنشی نشان میدهند؟
به سمت این حیوان هجوم می آورند تا از«اصول موفقیتش» خبردار شوند. نکاتی هم پیدا میکنند: شاید این میمون در مقایسه با بقیه موز بیشتری می خورد. شاید در گوشه ی دیگری از قفس می نشیند. حتما برای رسیدن به موفقیت روشی داشته، این طور نیست؟ وگرنه چه طور توانسته این قدر درخشان عمل کند؟ بیست هفته ی بسیار دقیق و حساب شده، آن هم از طرف یک میمون ساده؟ ناممکن استدر نتیجه، هرگز یک تصمیم را صرفا بر اساس نتیجه اش ارزیابی نکن، به خصوص زمانی که تصادفی بودن یا «عوامل خارجی» در آن نقش داشته باشد. یک نتیجه بد لزوما نشان دهنده ی یک تصمیم بد نیست و برعکس. بنابراین،نتیجه قضاوت کردن
به جای از کوره در رفتن برای یک تصمیم اشتباه، یا تحسین خودت به خاطر تصمیمی که ممکن است فقط به شکلی تصادفی به موفقیت
</a> منجر شده باشد، به خاطر بیاور آن چه را که انجام داده ای برای چه انتخاب کردی. آیا دلایلت منطقی و قابل درک بوده اند؟
آن موقع میتوانی به همین روش ادامه بدهی، حتی اگر آخرین بار بخت با تو یار نبوده باشد.نتیجه قضاوت کردن

دیدگاهتان را بنویسید